با اینکه مثله برگ میریزم اما هنوز درگیر پاییزم
من عاشق این فصله مرموزم هر شب به ابرا چشم میدوزم
اونی که چشمامو بهش دادم اونی که از چشماش افتادم
از تو همین ابرا یه روز اومد سمت همین ابرا یه شب پر زد
وقتی چراغ خونه روشن نیست چیزی حریف گریه ی من نیست
کاشکی یکی بودو بهش میگفت پاییز فصل دلشکستن نیست
وقتی چراغ خونه روشن نیست
چیزی حریف گریه ی من نیست
کاشکی یکی بودو بهش میگفت
پاییز فصل دلشکستن نیست
***
پاییز فصل بادو بارونه فصلی که پشت بندش زمستونه
با اینکه تو کوچه هوا سرده از رو نمیرم تا که برگرده
وقتی چراغ خونه روشن نیست چیزی حریف گریه ی من نیست
کاشکی یکی بودو بهش میگفت پاییز فصل دلشکستن نیست
پاییز فصل دل شکستن نیست
وقتی چراغ خونه روشن نیست
چیزی حریف گریه ی من نیست
کاشکی یکی بودو بهش میگفت
پاییز فصل دلشکستن نیست