بوی نون تازه و بوی گندم بوی باروت آژانس شیشه ای
عباس از اونور قاب داد میزنه بسه این بازیهای کلیشه ای
با نوای با نوای کاروان مشتی اسماعیلا از راه میان
حالا که سینما مردمی شده نباید بچه ها کوتاه بیان
فک نکن قصه ی ما تموم شده تازه این ترانه آغاز شده
ما باید راهو چراغونی کنیم
حالا که مسیرمون باز شده
فکر نکن دیگکه این قصه ی ما تموم شد
تازه این جوشش ترانه آغاز شده
ما باید بعد از این راهو چراغونی کنیم
حالا که حالا که مسیرمون باز شده
صدا وقتی برسه به آسمون تو شلوغی زمین گم نمیشه
ما فقط برای مردم میخونیم هیچکسی حریف مردم نمیشه
هیچکسی حریف مردن نمیشه بوی نون تازه و بوی خون میاد
جبهه فیلمه و جنگ خبره پیر ما گفت هنرمند بشین
پیر ما گفت شهادت هنره تازه این اول عشقه اخوی
تو پر از ترانه های بکری چی میفهمه چایی روضه چیه
پلاسه کافه ی روشن فکری پلاسه کافه ی روشن فکری
ما باید راهو چراغونی کنیم حالا که مسیرمون باز شده
فکر نکن دیگکه این قصه ی ما تموم شد تازه این جوشش ترانه آغاز شده
ما باید بعد از این راهو چراغونی کنیم حالا که حالا که مسیرمون باز شده