تو غروب سرد پاییز دل من هوات رو کرده
پشت پنجره نگاهم داره دنبالت میگرده
توی جاده نگاهم تو محال و دور ترینی
اما واسه دل من اولین و اخرینی
بدجوری دلم گرفته پشت پنجره میشینم
دونه دونه قطره های اشک و از چشمام میچینم
دمار از دله من در آورد عشقت
به آتیش کشیده شبام رو خیالت
***
تو اتاق کوچیک من جای تو همیشه خالی
طفلکی دل غریبم داره با تو شور و حالی
خیلی وقتا خواب میبینم که تو اومدی دوباره
رو سرت از اسمونا ستاره داره میباره
با تو هستم اما افسوس این برام فقط یه خوابه
دیدن دوباره تو یه سوال بی جوابه
دمار از دله من در آورد عشقت
به آتیش کشیده شبام رو خیالت
دمار از دله من در آورد عشقت
به آتیش کشیده شبام رو خیالت