زمستونه منه از روزی شروع شد
که سرما زد به چشمات با خشکی
همون لحظه مه چشم دوختم به چشمات
نگفتی و نگام حرفاتو فهمید
زمستونه منه از روزی شروع شد
که سرما گرمیه دستاتو دزدید
هوای سر تو تو خونه پیچید
دلم ابری شد و چشمام بارید
زمستون تو وجودت لونه کرده
به جز من کی تو قلبت خونه کرده
بگو دست کی اومد بین دستات
که دنیای من و ویرونه کرده
که دنیای من و ویرونه کرده
***
چشمات وقتی که از من رو گرفتن
دیگه لبهام به هیچ چیزی نخندید
منی که با بهار هم رنگ بودم
یه آدم دلخوشی هامو ازم چید
تو انقد غرق اون بودی ندیدی
که من تو دریا غرق میشم
تو روزایی که دستاتو ندارم
زیر موجای دریا خاک میشم
زمستون تو وجودت لونه کرده
به جز من کی تو قلبت خونه کرده
بگو دست کی اومد بین دستات
که دنیای من و ویرونه کرده
که دنیای من و ویرونه کرده